
قبل از هر چیزی، ما باید بدانیم منظور از “ترکیب بندی” چیست. ترکیب بندی به نحوه ی عناصر مختلف در یک صحنه اشاره دارد که درون یک فریم چیده شده اند. همان طور که قبلاً هم گفتم؛ این ها قوانین سخت و فوری نیستند فقط راهنما هستند. بسیاری از آنها در هنر برای هزاران سال استفاده شده اند و واقعاً برای دستیابی به ترکیب بندی جذاب تر کمک می کنند. من هم دریافتم که همیشه یکی یا چند مورد از این راهنماها را هنگام خلق یک شات در ذهنم داشته ام.
هیچ قانون غیر قابل شکستنی در نحوه ی ترکیب بندی کردن عکس های تان وجود ندارد. تازه، چه کسی از قانون ها مگر برای مدارس قدیمی یا رؤسای منابع انسانی خوشش می آید؟ راهنمایی هایی هست که می توانید برای بهبودی وضع ترکیب بندی عکس های تان استفاده کنید.
در این آموزش، من 20 مورد از این راهنمایی ها را لیست کردم که هر یک هم با مثال هایی آمده است. با یکی از اصلی و پایه ترین ها شروع و با برخی از پیشرفته ترین تکنیک های ترکیب بندی به پایان می رسانم.
با یکی از تکنیک های ترکیب بندی که احتمالاً از مشهورترین آنهاست کار را شروع می کنیم:
(1قانون یک سوم
خب، گفتم که در مبحث ترکیب بندی هیچ قانون فوری و سختی وجود ندارد و اولین چیزی هم که به آن اشاره می کنم “قانون” است. خب موضوع اینجاست که من زیاد درگیر اسم ها نیستم. قانون یک سوم هم خیلی ساده ست. شما فریم را به 9 چهارگوش مساوی تقسیم می کنید، مثل چیزی که در زیر نشان داده شده است. اکثر کارخانه های دوربین قابلیت نشان دادن این شبکه ها را در حالت live view دارند. دفترچه راهنمایی دوربین خود را چک کنید تا ببینید چطور این ویژگی را باید فعال سازید.
ایده ی آن قرار دادن عنصر (عناصر) مهم صحنه در طول یک یا چند خطوط یا جاهایی ست که خطوط متقاطع می شوند. ما یک گرایش طبیعی داریم به این که سوژه ی اصلی را در اواسط قرار دهیم. قرار دادن آن در مرکز با استفاده از قانون یک سوم، رایج تر است تا اینکه به یک ترکیب بندی جذاب تر منجر شود.
در این عکس، من افق را تقریباً همسو با سه تای پایینی فریم و بزرگ ترین و نزدیک ترین درخت ها در جهت خط به سمت راست قرار دادم. عکس همان تأثیری را که اگر بزرگ ترین درخت ها در مرکز فریم قرار داده شده بودند داشت، را ندارد.
در این عکس میدان شهر قدیمی در پراگ، من افق را در طول سه تایی بالایی فریم قرار دادم. اکثر ساختمان در سه تای وسط و خودِ میدان سه تای پایینی فریم را اشغال می کند. مناره ی کلیسا نزدیک خط افقی به سمت راست فریم جای گذاری شده اند.
(2ترکیب بندی مرکزی و تقارن
خب گفته بودم که سوژه ی اصلی را در مرکز فریم قرار دهید اما حالا خودم می خواهم دقیقاً عکس آن را انجام دهم. مواقعی هست که قرار دادن سوژه در مرکز فریم خیلی هم خوب جواب می دهد. صحنه های متقارن برای ترکیب بندی مرکزی بسیار عالی هستند. در فریم های مربعی هم واقعاً خوب دیده می شوند.
این عکس پل Ha’penny در در شهر زادگاهم “دوبلین” یک کاندیدای عالی برای ترکیب بندی مرکزی بود. سبک معماری و جاده ها اغلب سوژه های فوق العاده ای برای ترکیب بندی مرکزی خلق می کنند.
صحنه ها شامل رفلکس ها هستند که فرصت خیلی خوبی برای استفاده از تقارن در ترکیب بندی تان ایجاد می کنند. در این عکس، من از تلفیقِ قانون یک سوم و تقارن برای خلق این صحنه استفاده کرده بودم. درخت در مرکز به سمت راست فریم قرار داشت اما آبِ رودخانه واقعاً تقارن بی نقصی را ایجاد می کرد. شما اغلب می توانید از چندین راهنمای ترکیب بندی در تنها یک عکس استفاده نمایید.
(3علاقه ی پیش زمینه و عمق
دربر داشتن چند علاقه ی پیش زمینه در صحنه یک راه بسیار خوب برای افزودن حس عمق به صحنه است. تصاویر ذاتاً دو بعدی اند. از جمله علاقه ی پیش زمینه در فریم یکی از تکنیک هایی ست که بیش تر به صحنه احساس سه بعدی بودن می دهد.
در این عکس آبشار در هلند، سنگ های رودخانه یک منبع عالی از علاقه ی پیش زمینه ایجاد کرده است. اضافه کردن علاقه ی پیش زمینه به ویژه در کار با لنزهای زاویه گسترده خیلی خوب نتیجه می دهد.
من این عکس را در Docklands دوبلین گرفته بودم. اسکله های در طول دیوارهای ساحلی علاقه ی پیش زمینه را در این عکس ایجاد کرده اند. من فکر می کنم که یک حس واقعی عمق را به ترکیب بندی افزوده اند. وقتی من این شات را می گرفتم اسکله تنها چند متر جلوی من قرار داشت. دربر گرفتن آن در فریم مفهومی از عمق را در صحنه به تصویر می کشد که به خاطر داشتن عنصری ست که من واقعاً به آن مثل پل و ساختمان ها در فاصله ی دور و هر چیزی که به آن بین قرار داشت، نزدیک بودم.
دوستی که آن شب با من بود یکی از گیره ها را کشید و تقریباً با یک نمای بسته (کلوزآپ) از رودخانه ی Liffey کار را تمام کرد. فکر کنم یکی از راه های اضافه کردن عمق به صحنه هم محسوب می شد.
(4 فریم درون فریم
یکی دیگر از راه های موثر برای توصیف عمق در صحنه فریم درون فریم است. به دنبال عناصری مثل پنجره، قوس ها یا شاخه های پررنگ برای قاب کردن صحنه با آن باشید. “فریم” قرار نیست برای موثر بودن لزوماً کل صحنه را محاصره کند.
در عکس بالایی که در میدان St Mark در ونیز گرفته شده، من از دروازه ی طاق دار برای قاب کردن St Marks Basilica و محل ناقوس کلیسا در انتهای دور پیززا استفاده کردم. استفاده از مناظره مشاهده شده از طریق آرک ها، ویژگی مشترک نقاشی رنسانس به عنوان راهی برای توصیف عمق بوده است. همان طور که می بینید، هنگام گرفتن این عکس، میدان کاملاً خالی بود. این یکی از مزایای بیدار شدن ساعت 5 صبح است. صبح زود یکی از اوقات موردعلاقه ی من برای بیرون رفتن با دوربین است.
فریم ها نیازی نیست که مثل اشیاء دست ساخته ی انسان مثل آرک ها یا پنجره ها باشند. تصویر زیر در شهرستان Kildare ایرلند گرفته شده است. این بار، من از تنه ی درخت برای درست کردن و شاخه ی برهنه برای ایجاد فریم پیرامون صحنه که شامل پل و خانه ی قایقی ست، استفاده کردم. دقت کنید که حتی “فریم” هم در این مورد، واقعاً کل صحنه را محاصره نمی کرد، اما همچنان مفهوم عمق را می افزود.
استفاده از “فریم درون فریم” یک فرصت فوق العاده برای استفاده از پیرامون تان جهت خلاق بودن در ترکیب بندی ایجاد می کند.
(5خطوط پیشرو
خطوط پیشرو کمک می کند تا بیننده از میان عکس هدایت شده و توجه خود را روی عناصر مهم متمرکز نماید. همه چیز از جاده ها گرفته تا دیوارها و الگوها می توانند به عنوان خطوط پیشرو به کار گرفته شوند. به مثال های زیر نگاهی بیندازید.
در این عکس از برج ایفل، من از الگوهایی روی سنگ فرش ها به عنوان خطوط پیشرو استفاده کردم. خطوط روی زمین همه بیننده را به سمت برج ایفل که در دوردست است سوق می دهند. همین طور متوجه خواهید شد که در این صحنه از ترکیب بندی مرکزی استفاده کرده ام. تقارن پیرامون من این نوع از ترکیب بندی را خلق کرد که نتیجه ی خوبی هم داشت.
خطوط پیشرو لزوماً نباید مستقیم و صاف مثل تصویر بالا که نشان داده شده، باشند. در حقیقت، خطوط منحنی خیلی هم ویژگی های ترکیب بندی جذاب تری می توانند داشته باشند. در این مورد، راه ها بیننده را قبل از این که به سمت چپ میان درخت ها هدایت کند، به سمت راست فریم سوق می دهد. همین طور از قانون یک سوم هنگام خلق شات هم استفاده کردم.
(2 قطرها و مثلث ها
اغلب گفته می شود که سه گوش ها و قطرها “تنش پویا” به عکس اضافه می کنند. مادر خانم من هم تخصص خوبی در افزودن تنش در هر صحنه ای را دارد. خب الان متوجه شدید منظور از “تنش پویا” چیست؟ این می تواند برای توضیح دادن سخت باشد و کمی هم ظالمانه به نظر برسد. از این نظر نگاه کنید که خطوط افقی و خطوط عمودی، ثبات و استحکام را نشان می دهد. اگر شخصی را دیدید که روی یک سطح افقی هموار ایستاده، کاملاً استوار و ثابت نمایان خواهد شد مگر این که ساعت 2 نیمه شب حال جسمی خوبی نداشته باشد. همین مرد را بردارید و روی یک سطح شیب دار قرار دهید. خواهید دید که از میزان پایداری او کاسته می شود. این یک سطح معینی از تنش را از لحاظ بصری بصری ایجاد می کند. ما در زندگی روزمره ی خود خیلی از قطرها استفاده نمی کنیم. آنها به طور ناخودآگاه بی ثباتی را نشان می دهند. ترکیب کردن سه گوش ها و قطرها به تصاویرتان می تواند به خلق صحنه ی “تنش پویا” کمک کند.
ترکیب کردن سه گوش ها به یک صحنه به طور ویژه یک روش موثر و خوب معرفی تنش پویاست. مثلث ها می توانند اشیاء مثلث شکل و یا مثلث های ضمنی باشند. با جزئیات بیش تری توضیح خواهم داد.
این عکس پل ساموئل بکت در دوبلین مثلث ها و قطرهای زیادی را در صحنه شامل شده است. خودِ پل یک سه گوش واقعی ست. همین طور سه گوش های ضمنی نیز در این صحنه وجود دارد. دقت کنید که چطور خط های پیشروی واقع در سمت راست فریم همه مورب بوده و سه گوش هایی را ساختند که همه در یک نقطه به هم می رسند. اینها مثلث های ضمنی هستند. داشتن قطرهایی که به مسیرهای مختلف حرکت می کنند “تنش های پویای” زیادی را به صحنه اضافه می کند. یک بار دیگر می توانید ببینید که من چطور دو تکنیک را برای خلق یک عکس ترکیب کردم: خطوط پیشرو و مورب ها.
در این عکس از هتل deville پاریس، مثلث های ضمنی و قطرها حس تنش پویا ایجاد می کنند. ما در زندگی روزمره ی خود به دیدن ساختمان هایی که به چنین زاویه هایی تکیه داده اند عادت نداریم. کاملاً مرتعش کننده ی حس تعادل ماست. این همان چیزی ست که تنش بصری را خلق می کند. شما می تواند برای باهوش تر به نظر رسیدن (یا پرادعاییِ آزاردهنده) در مقابل دوستان تان راجع به تنش پویا صحبت کنید.
(7الگوها و بافت ها
بشر، به طور ذاتی جذبِ الگوها می شود. آنها از نظر بصری جذابند و هارمونی را نشان می دهند. الگوها می توانند توسط انسان ساخته شوند مثل مجموعه ای از آرک ها یا طبیعی باشند مثل گلبرگ روی گل. ترکیب کردن الگوها به عکس های تان همیشه یک راه خوب برای خلق یک ترکیب بندی باصفاست. شالودهای (بافت ها) کم نظم تر هم می توانند به چشم خوشایند به نظر برسند.
تصویر بالا در تونس گرفته شده است. من از الگوی سنگ فرش ها برای هدایت چشم به سمت ساختمان غرفه ای استفاده کردم. خود ساختمان در تشکیل مجموعه ای از آرک ها شامل یک الگو می شد. سقف خمره ای شکل هم از آرک های گرد زیر، تعریف می کرد.
در عکس دوم، که آن هم در تونس گرفته شده، من واقعاً بافت سنگی که روی زمین کار شده بود را دوست داشتم. این کم نظم تر از الگوی عکس اول بود اما بازی نور و سایه های روی سطح خیلی خوشایند بودند. همینطور بافت های جالبی روی دیوارها و سقف های گذرگاه بود. شاید شما هم متوجه شده باشید که آرک ها یک “فریم درون فریم” را پیرامون مرد و کافه ی آن طرف گذرگاه ایجاد کرده بودند.
(8 قانون فرد
این قانون می گوید که تصویر از لحاظ بصری خیلی جذاب می شود اگر تعداد اشیاء در آن فرد (odd) باشد. این تئوری مطرح می کند که تعداد عناصر زوج در صحنه گیج کننده هستند چون بیننده مطمئن نیست که روی کدام یک از آنها باید توجه کند. عناصر با تعداد فرد خیلی طبیعی تر و برای چشم آسان تر نمایان می شوند. صادقانه بگویم، من فکر می کنم که موارد زیادی هست که شاید این بین آنها موردی نباشد اما قطعاً در شرایط به خصوصی مناسب خواهد بود. چه اتفاقی می افتاد اگر شما چهار فرزند داشتید؟ چگونه تصمیم می گرفتید که کدام یک باید از عکس بیرون برود؟ شخصاً ترجیح می دهم به پتانسیل کسب درآمد آنها در آینده نگاه کنم.
تصویر بالایی مثالی از قانون فرد است. من عمداً صحنه را برای اینکه سه آرک را دربر بگیرد فریم بندی کردم. فکر می کنم که دو آرک نتیجه ی خوبی ندارد و ممکن است توجه بیننده را بشکافد. همین طور خیلی به طور اتفاقی سه انسان در صحنه قرار گرفته بودند. این ترکیب بندی از الگوها و “فریم درون فریم” استفاده می نماید.
در عکس بالایی از دو قایقران در ونیز، خواهید دید که من کاملاً قانون فرد را نادیده گرفته ام. البته درست است که شاید توجه شما بین هر یک از قایقران ها به این سو و آن سو برود. با این حال این دقیقاً همان مکالمه بین دو نفر است، می رود و می آید. به همین دلیل من فکر می کنم که اعداد زوج در اشیاء در این مورد بهتر نتیجه می دهد.
(9 فریم را پر کنید
پر کردن فریم با سوژه تان، باقی گذاشتن فضای کم (یا بدون فضا) پیرامون آن، می تواند در شرایط معین خیلی موثر باشد. به متمرکز شدن کامل بیننده روی سوژه ی اصلی بدون هیچ گونه مزاحمتی کمک می کند . همین طور اجازه می دهد تا بیننده جزئیات بیش تری از سوژه را ببیند که اگر عکس از دور گرفته می شد غیرممکن بود بتواند آنها را کشف کند. پر کردن فریم اغلب خیلی نزدیک شدن را شامل می شود که در آن صورت ممکن است عناصر سوژه تان را کراپ کنید. در بسیاری از موارد، این می تواند به یک ترکیب بندی خیلی جالب و اوریجینال منجر شود.
در عکس حیوان خانگی من (الکی مثلاً شیر) در سمت چپ، احتمالاً متوجه شدید که من کل فریم را با صورت آن پر کرده ام. حتی گوشه های سر او را هم کراپ کردم. این کار اجازه می دهد تا بیننده واقعاً روی جزئیاتی مثل چشم ها یا بافت های پوست تمرکز کند. علاوه بر آن شاید متوجه شده باشید که من از قانون یک سوم در این ترکیب بندی استفاده کردم. این یک حیوان خانگی دوست داشتنی ست اما شما باید موقعیت اثاث خانه ی ما را هم ببینید.
در عکس دوم از کلیسای نتردام در پاریس، من فضای خیلی کمی را پیرامون گوشه های ساختمان گذاشتم. نکته ی این عکس این است که جزئیات معماری نمای خارجی ساختمان را به نمایش بگذارد.
(10فضای خالی بگذارید
یک بار دیگر، من قصد دارم کاملاً گفته ی خودم را انکار کنم. در آخرین دستورالعمل، گفتم که پر کردن فریم به عنوان یک ابزار ترکیب بندی خیلی خوب عمل می کند. اما حالا می خواهم به شما بگویم که دقیقاً مخالف آن هم خیلی نتیجه ی خوبی به همراه دارد. گذاشتن فضای خالی یا “نگاتیو/ منفی” خیلی زیاد پیرامون سوژه تان می تواند خیلی جذاب باشد. یک نوع حس سادگی و مینیمالیسمی ایجاد می کند. مثل همین پر کردن فریم، به بیننده کمک می کند تا بدون هیچ گونه مزاحمت روی سوژه ی اصلی متمرکز شود.
این عکس مجسمه ی بزرگ از خدای هندو در موریس یک مثال خوب برای استفاده از فضای منفی یا خالی است. بدیهی است که مجسمه سوژه ی اصلی عکس است اما من فضای زیادی از عکس را با ابرهای پیرامون آن پر کردم. این توجه ما را روی خودِ مجسمه متمرکز می کند در حالی که اجازه می دهد سوژه ی اصلی نفس راحت هم بکشد. همین طور این ترکیب بندی حس سادگی خلق می کند. هیچ چیز پیچیده ای راجع به این صحنه وجود ندارد. فقط یک مجسمه است که آسمان آن را محاصره کرده، همه اش همین! البته من از قانون یک سوم هم برای قرار دادن مجسمه در سمت راست فریم استفاده کرده بودم.
نظرات