
امروز تصمیم گرفتیم بازی Seven: The Days Long Gone رو که تازه منتشر شده مورد نقد و بررسی قرار بدیم، بازی که پتانسیل بالایی داره اما بعد از تجربه بازی به این نتیجه می رسیم که انگار سازندگان بازی حتی یک بار هم پیش از انتشار، خودشان بازی را تجربه نکردهاند و باگ های بی شمار بازی رو ندیده اند.در ادامه با دیجیتال تست همراه باشید.
یکی از اولین مواردی که در رابطه با Seven: The Days Long Gone نظر خود من را جلب کرد، داستان بازی بود؛ داستان بازی از جایی آغاز میشود که سالها پیش نبرد سنگینی بین انسانها و موجودات اهریمنی شکل گرفته و از آن زمان، بخشهای زیادی از جهان تخریب شده و دنیا حس و حالی آخرالزمانی پیدا کرده است. اما پس از گذشت مدتی، فردی با حالتی پیامبرگونه ظاهر شده و توانسته دوباره بشریت را به سمت زندگی بهتر هدایت و حتی تمدنی هم برای خودش دست و پا کند. این وسط تریل، شخصیت اصلی بازی، هم دزدی است که مهارت بسیار بالایی هم در دزدی و مخفیکاری دارد. به سبب همین مهارتها هم در ابتدای بازی وی به یک ماموریت فرستاده میشود تا بتواند آیتمی خاص را بدزدد، اما لمس این آیتم همانا و بروز اتفاقاتی عجیب و غریب برای تریل هم همانا؛ اتفاقاتی که باعث میشوند وی خودش را در یک وسیله نقلیه در حال انتقال به زندانی در منطقه Peh پیدا کند. از طرف دیگر پس از این حادثه یک موجود روح-مانند هم وارد بدن تریل میشود که به وی میگوید تا زمانی که خواستههای او انجام نشوند، تریل از این زندان آزاد نخواهد شد!
همانطور که از خلاصه داستان بازی هم میتوان حدس زد، Seven: The Days Long Gone داستان و روایت جالبی دارد. با اینکه ساختار جهانباز مانند بازی باعث شده تا آنچنان شاهد روایت منسجمی در بازی نباشیم، اما واقعیت این است که داستان در کل یکی از نقاط قوت بازی به شمار میرود. به مرور زمان در طول بازی شاهد اتفاقات و پیچشهای جالبی در داستان بازی خواهید بود و از طرف دیگر دیالوگهای رد و بدل شده، مخصوصا بین شخصیت اصلی بازی و روحی که وارد بدنش شده، به جذابتر شدن هرچه بیشتر داستان بازی منجر میشوند. البته نباید خیلی انتظار شخصیتپردازی فوقالعاده و قویای را از بازی داشته باشید، ولی در مجموع چرخدندههای داستانی بازی بهخوبی در کنار هم قرار میگیرند و این چرخ را به شکلی به حرکت در میآورند که تا آخر بازی، از داستان خسته نشوید. البته در کنار داستان اصلی بازی، داستانهای فرعی مختلفی هم در قالب ماموریتهای فرعی بازی وجود دارند که در خیلی از آنها میتوانید برای سرنوشت آدمها تصمیم بگیرید و این مساله هم جزو ویژگیهای خوب بازی است.
اما وقتی که بخواهیم وارد بحث گیمپلی بازی Seven: The Days Long Gone شویم، خودمان را در یک شرایط پیچیده پیدا میکنیم؛ چرا که این بازی از طرفی به شکلی است که نمیتوانید بیخیال تجربه کردنش شوید و از طرفی هم گاهی آنقدر اعصابخردکن میشود که به خودتان برای بازی کردن آن لعنت میفرستید! در واقع Seven: The Days Long Gone یک بازی با المانهای نقشآفرینی، اکشن و مخفیکاری است که لذت اصلی آن هم در بازی کردنش به شکل مخفیکاری است. ولی یکی از ویژگیهای مثبت این اثر، آزادی عمل بالایی است که به گیمر در انجام کارهای مختلف میدهد. برای مثال در طول ماموریتهای بازی، هدف نهایی شما مشخص میشود، اما بازی قدمی برای محدود کردنتان در انجام این ماموریت برنمیدارد. به همین دلیل هم مثلا میتوانید از طریق مخفی کاری سراغ انجام ماموریت بروید یا اینکه بیخیال احتیاط شوید و در صورتی که سلاح و زره خوبی داشته باشید، مثل یک بازی اکشن به دل دشمن بزنید که البته در این روش گاهی شرایط خیلی سختی را تجربه خواهید کرد و آن لذت ناب بازی به شکل مخفیکاری را هم شاید از دست بدهید.
البته آزادیعمل شما فقط به انتخاب یکی از این دو روش خلاصه نمیشود و معمولا راههای مختلفی هم برای پیشروی در ماموریتها وجود دارند. برای مثال در یکی از ماموریتهای فرعی بازی، هدف شما کشتن یک شخص خاص است. حال یک راه این است که خودتان وارد مقر وی شوید و با آن شخص و محافظینش درگیر شوید. اما این تنها گزینه موجود نیست و برای مثال میتوانید این درگیری را به یک محوطه باز بکشید و کاری کنید که نیروهای امنیتی ساکن در منطقه Peh، حمله آن افراد به شما را ببینند و حسابشان را برسند و به همین سادگی ماموریت شما نیز تمام میشود! یا در مثالی دیگر، فرض کنید که باید از یک منطقه شیای باارزش را بدزدید و حال اگر این منطقه را بررسی کنید، مشاهده خواهید کرد که چندین و چند راه برای ورود به آن وجود دارد. مثلا شما میتوانید از طریق شیشههای سقف وارد ساختمان شوید یا اینکه جیب یکی از نگهبانها را بزنید و کلید درب اصلی را پیدا کنید یا حتی از پنجره وارد محیط شوید! چنین روشهای مختلفی برای انجام ماموریتها، باعث شدهاند تا هرکسی تجربه منحصربهفردی از این بازی داشته باشد و این یکی از بهترین ویژگیهای مثبت بازی Seven: The Days Long Gone است.
تا به اینجا شاید همه چیز در Seven: The Days Long Gone بینقص و عالی به نظر برسد. با این حال همانطور که در اولین خط بررسی هم اشاره کردم، مواردی هستند که باعث میشوند این بازی نتواند آنچه را که میتوانست، در عمل ارائه کند و همیشه چیزی برای آزار دادن شما داشته باشد. یکی از این موارد، باگهای بیشمار و واقعا خستهکننده بازی هستند. در واقع وقتی من اولین بار بازی Skyrim را بدون هیچ آپدیتی تجربه کردم، فکر میکردم که کمتر بازیای پیدا میشود که چنین باگهای عجیب و غریبی داشته باشد، اما Seven: The Days Long Gone کاری میکند که Skyrim در برابر این بازی شبیه به یک اثر بدون باگ باشد! در وصف باگهای بازی میتوان چند مقاله نوشت، اما اجازه بدهید به چند مثال بسنده کنیم؛ اولی اینکه فرض کنید پس از کلی زحمت، زمانبندی و بررسی الگوریتم حرکات یک دشمن، توانستهاید بهآرامی به پشت سر وی بروید و میدانید که آنقدر هم قوی هستید که بتوانید با یک ضربه از پشت، وی را بکشید. اما درست زمانی که کلید ضربه زدن را میزنید و در دلتان به خودتان بابت این حجم از حرفهایگری در مخفیکاری احنست میگویید، شخصیت بازی تصمیم میگیرد تا به جای وارد کردن ضربه مرگباری که باید از پشت سر بزند، همان ضربه معمولی را به دشمن بزند که در مبارزه رو در رو باید وارد میکرد و همین کافی است تا خیلی راحت زنگ خطر به صدا دربیاید و دشمنان مثل مور و ملخ روی سرتان بریزند!
یا در مثالی دیگر که البته به ضعف شدید در فیزیک بازی نیز مربوط میشود، به وفور در بازی شاهد این مساله خواهید بود که شخصیت اصلی به آیتمهای مختلف موجود در محیط گیر میکند و این مساله گاهی بدین معنی است که شما دیگر قادر به حرکت نخواهید بود و اگر مثلا بازی را اخیرا ذخیره نکرده باشید، باید دوباره از محل سیو قبلیتان کار را آغاز کنید. این مساله در رابطه با دشمنان هم صدق میکند و آنها هم استاد گیر کردن به در و دیوار و حتی سقوطهای بیدلیل از ارتفاع هستند. دشمنان همچنین هوش مصنوعی واقعا بدی هم دارند و مثلا گاهی در حالی که شما کاملا داخل یک بوته مخفی شدهاید شما را میبینند و گاهی هم درست وقتی روبهرویشان ایستادهاید توجهی به حضورتان نمیکنند. در کل Seven: The Days Long Gone از حیث داشتن باگهای مختلف آنقدر غنی است که میتوان یک ویدیوی خندهدار از مشکلات اینچنینی بازی درست کرد. البته این را هم اشاره کنم که اگر باگهای بازی به شکلی بودند که حداقل خللی در پیشروی شما ایجاد نمیکردند، میشد خیلی از آنها را نادیده گرفت، ولی واقعیت این است که باگهای بازی گاهی میتوانند زحمتهای شما را کاملا به هدر بدهند. به همین دلیل هم حداقل سعی کنید زود به زود بازیتان را ذخیره کنید تا در صورت بروز مشکلی زحماتتان به هدر نروند.
در کنار باگهای مختلف بازی، یکی دیگر از مواردی که به گیمپلی Seven: The Days Long Gone ضربه میزند دوربین بازی است. زاویه دوربین این اثر به شکل ایزومتریک است که خب به خودی خود مشکلی نیست و برعکس شخصا علاقه خاصی هم به چنین بازیهایی دارم، اما مشکل اینجا است که این دوربین گاهی واقعا عملکرد بدی دارد که البته بخشی از آن، به نوع طراحی مراحل بازی مربوط میشود. مثلا گاهی شما به محل ماموریت روی نقشه میروید، اما متوجه میشوید که هدف شما در واقع در طبقه بالا است. ولی خب چیزی پیدا نمیکنید که طبقه بالایی داشته باشد! دلیل این مساله این است که دوربین بازی به شکلی است که وقتی به برخی اجسام نزدیک میشوید، آنها را غیب میکند تا مانع دید شما نشوند، اما مشکل از اینجا شروع میشود که گاهی مثلا یه ساختمان بزرگ کاملا غیب میشود یا حتی گاهی شخصیتها غیب میشوند و سربازی که چند ثانیه پیش وی را میدیدید، ناگهان ناپدید میشود، ولی با کوچکترین اشتباهی از شما ظاهر شده و حسابتان را میرسد.
با اینکه Seven: The Days Long Gone یک بازی نقش آفرینی/اکشن/مخفیکاری معرفی شده، اما نظر من را بخواهید بیشتر با یک بازی مخفیکاری طرفیم که در آن شاهد المانهایی از اکشن و نقشآفرینی هم هستیم. مثلا از حیث نقشآفرینی، مواردی مثل لوت کردن و قویتر شدن شخصیت به مرور زمان و همچنین امکان استفاده از انواع و اقسام سلاحها و حتی ساخت و ساز یک سری آیتم در بازی دیده میشوند که حس و حال خوبی به آن دادهاند، اما خیلی هم عمیق نیستند تا بتوانیم Seven: The Days Long Gone را یک بازی نقشآفرینی غنی بدانیم. بهعلاوه از نظر اکشن هم مبارزههای بازی وقتی که بیخیال مخفیکاری شوید و به دل دشمن بزنید، کمی خشک و بدقلق به نظر میرسند و چنین مسائلی هم باعث میشوند تا این بازی از حیث گیمپلی، نتواند آن تجربهای را که باید ارائه کند.
در مجموع، Seven: The Days Long Gone از آن دست بازیهایی است که در زمینه گیمپلی ایدههای خیلی خوبی دارد، ولی مشکلات مختلفی مثل زاویه بد دوربین، باگهای اعصابخردکن و خشک بودن مبارزهها باعث شدهاند تا ویژگیهای مثبت بازی هم خیلی به چشم نیایند و به همین دلیل هم شاید خیلیها پس از گذشت نهایتا یکی دو ساعت از بازی، قید تجربه آن را بزنند یا اینکه حداقل منتظر آپدیتهایی از جانب سازندگان باشند که بتواند مشکلات بازی را رفع کند.
حال که به داستان و گیمپلی بازی پرداختیم، بد نیست کمی هم به جنبههای بصری بازی اشاره کنیم. اولین باری که Seven: The Days Long Gone را اجرا و بازی را آغاز میکنید، متوجه سبک گرافیکی خاص آن خواهید شد؛ گرافیکی که در واقع از نظر هنری، کیفیت خیلی خوبی دارد و محیطهای بازی که گاهی حس و حال سایبرپانکی هم دارند، بهزیبایی طراحی شدهاند. با اینکه شاید طراحی تکراری شخصیتهای بازی کمی تو ذوق بزند، اما به صورت کلی Seven: The Days Long Gone ظاهر زیبایی دارد و در القای اتمسفر خاص خودش به گیمر هم موفق ظاهر میرود. اما وقتی سراغ جزییات برویم و مثلا دوربین را کمی زوم کنیم تا جزییات طراحی شخصیتها را بررسی کنیم، متوجه میشویم که بازی از بعد فنی چیز خاصی برای ارائه کردن ندارد و کیفیت بافتها در بهترین حالت در سطحی معمولی است و میتوانست به مراتب بهتر باشد. همچنین مشکل دیگری که از بعد فنی میتوان به آن اشاره کرد، زمان طولانی بارگذاری بازی، مخصوصا در بارگذاری اولیه آن است که باید چند دقیقه برای ورود به بازیای که خیلی هم گرافیک فنی عالیای ندارد، صبر کنید.
اما Seven: The Days Long Gone در هر زمینهای هم که عملکرد خوبی نداشته باشد، در زمینه صداگذاری و موسیقی به مراتب بهتر از بخشهای دیگر ظاهر میشود؛ جایی که موسیقیهایی زیبا و گوشنواز در طول تجربه بازی شنیده میشوند که هرگز هم تکراری نمیشوند و از نظر صداگذاری شخصیتها هم مشکل خاصی را شاهد نیستیم و این مساله عامل دیگری است که باعث میشود بتوانیم از دیالوگهای رد و بدل شده بین شخصیتها لذت بیشتری ببریم.
بهعنوان کلام آخر، زمانی که اولین بار با Seven: The Days Long Gone آشنا شدم، شیفته سبک طراحی منحصربهفرد آن شده بودم و انتظار داشتم بازی از حیث مخفیکاری در حد و اندازههای بازیای مثل Shadow Tactics: Blades of the Shogun ظاهر شود؛ اتفاقی که البته میتوانست رخ هم بدهد، به شرطی که سازندگان Seven: The Days Long Gone زمان بیشتری را صرف آزمایش بازیشان میکردند و میتوانستند باگهای مختلف و واقعا آزاردهنده بازی را حذف کنند یا به حداقل برسانند. در واقع اصلا اگر همه مشکلات و ایرادهای بازی را هم کنار بگذاریم، باگهای Seven: The Days Long Gone چیزی نیستند که بتوان از آنها چشمپوشی کرد؛ چرا که تمام جنبههای دیگر بازی را هم تحتشعاع قرار دادهاند و باعث میشوند که بازی نتواند آنطور که باید و شاید، به اثر لذتبخشی تبدیل شود.
نظرات