
هر عکاس حرفه ای سه نکته ی کلیدی را مد نظر میگیرد، اولین و مهم ترین آن ترکیب بندی است سپس نورپردازی و البته لحظه و زمان، به هر عکس با کیفیتی که نگاه کنید متوجه این سه المان خواهید شد، کدام بخش از تصویر توجه شما را جلب کرده ؟ بیشتر مواقع ساختار است که صحنه را تنظیم میکند یک ترکیب بندی ضعیف به راحتی یک سوژه ی عالی را از بین می برد اما بالعکس ترکیب بندی خوب از یک موقعیت معمولی یک شاهکار خلق میکند.
(11سادگی و مینیمالیسم
در آخرین دستورالعمل، دیدیم که گذاشتن فضای خالی یا منفی پیرامون سوژه ی اصلی چقدر می تواند حس سادگی و مینیمالیسم ایجاد کند. خودِ سادگی می تواند به تنهایی یک ابزار ترکیب بندی قدرتمندی باشد. معمولاً هم گفته می شود که “کم، زیاد است”. سادگی اغلب به معنی عکس گرفتن با زمینه های غیرپیچیده است که حواس را از سوژه ی اصلی هم پرت نمی کند. همین طور شما می توانید با بزرگ نمایی در یک بخش از سوژه تان و فوکوس کردن روی جزئیات خاصی یک ترکیب ساده ایجاد کنید.
در اولین عکس، من روی چند قطره ی آب روی برگ در یک باغ بزرگ نمایی کردم. به نظر یک سوژه ی ساده است اما بخاطر سادگی که دارد خیلی زیباست. یک لنز ماکروی خوب می تواند ابزار خیلی مفیدی برای ایجاد این نوع از عکس ها باشد.
در این دومین عکس از درخت هنگام سپیده دم، من از یک زمینه ی خیلی ساده و خلوت (آرام) استفاده کردم تا توجه را روی درخت متمرکز کنم. این عکس از “فضای منفی” استفاده کرده تا احساس سادگی و مینیمالیسم خلق کند. همین طور از قانون یک سوم و خطوط پیشرو هم در ترکیب بندی استفاده کرده ام.
(12سوژه را تنها بگذارید!
استفاده از عمق میدان کم برای تنها گذاشتن سوژه یک راه خیلی موثر برای ساده کردن ترکیب بندی تان به شمار می رود. با استفاده از دیافراگم گسترده، می توانید زمینه را محو کنید چون در غیر این صورت هم حواس شما را از سوژه ی اصلی دور می کند. این مخصوصاً یک تکنیک مفید برای عکس برداری پرتره می باشد. برای یادگیری بیش تر درباره ی نحوه ی استفاده از تنظیمات دیافراگم های مختلف می توانید مقاله ی آموزشی ام را آموزش دیافراگم بخوانید.
در این عکس گربه که درون جعبه پنهان شده، من دیافراگم را روی f3.5 تنظیم کردم که خیلی گسترده بوده و در زمینه های خیلی تار جواب می دهد. این توجه را روی گربه متمرکز می کند چون زمینه ی تار کم تر حواس آدم را پرت می کند. این تکنیک یک روش خیلی عالی برای ساده سازی ترکیب است. شاید متوجه شده باشید که من از این تکنیک برای متمرکز کردن توجه روی قطرات آبی روی برگ (در دستورالعمل قبلی) هم استفاده کرده بودم.
(13نقطه دید خود را تغییر دهید
بسیاری از عکس ها از سطح چشم گرفته می شوند. در مورد من، به سختی 5 فوت است. (هر فوت حدود 30 سانتی متر) بالا رفتن یا پایین آمدن می تواند یکی از راه ها برای ایجاد ترکیب بندی جالب تر و اوریجینال تر از یک سوژه ی آشنا باشد. من اغلب می بینم که عکاسان حیات وحش در شرایط خاص با شکم خود روی گل و لای دراز می کشند تا بهترین شات را بگیرند.
این عکس از پاریس در شب از بام برج Montparnasse گرفته شده است. هر زمانی که من از شهری دیدار می کنم، در صورتی که ساختمانی با پلت فرمی برای مشاهده وجود داشته باشد که اجازه بدهد عکسی از بالای شهر بگیرم حتماً این کار را انجام می دهم. بالا رفتن به شما این فرصت را می دهد تا چشم اندازهایی تماشایی از شهر بگیرید آن هم مخصوصاً در شب!
گاهی اوقات پیدا کردن این نقطه دید عالی یعنی باید پاهای خود را خیس کنید. این بالایی، عکسی ست که من وقتی در مخالف جریان در Ballyhoura در ایرلند ایستاده بودم. من واقعا باید چندی منتظر می ماندم تا باران بند بیاید و خورشید برگردد. واقعا ارزشش را داشت که پایین بروم و حرکت آب را در حالی که از روی سنگ ها عبور می کرد ثبت کنم.
(14به دنبال ترکیب رنگ های خاص باشید
استفاده از خودِ رنگ اغلب یک ابزار ترکیب بندی ست که نادیده گرفته می شود. تئوری رنگ چیزی ست که طراحان گرافیک، طراحان مد (فشن) و طراحان داخلی خیلی با آن آشنا هستند. ترکیبات رنگ مخصوص همدیگر را خوب تعریف می کنند و از لحاظ ظاهری می توانند خیلی گیرا باشند.
نگاهی به چرخه ی رنگ بالایی بیندازید. می توانید رنگ هایی را ببینید که به طور منطقی در قطعه ها قرار گرفته اند. رنگ هایی که روی چرخه رنگ مخالف همدیگرند “رنگ های تعریفی” گفته می شوند. به عنوان عکاس، می توانیم به دنبال صحنه هایی بگردیم که از رنگ های تعریفی در آنها به عنوان راهی برای ایجاد ترکیب بندی جذاب و گیرا استفاده کنیم.
تاکنون متوجه شدید که چند تا از پوسترهای فیلم ها تم های آبی و زرد/ پرتقالی رنگ دارند؟ این کار عمداً برای ایجاد آگهی های چشم نواز رخ می دهد.
من از ترکیبات رنگ آبی/ زرد گیرا در این عکس از اداره گمرک در دوبلین استفاده کردم. رنگ های زرد نشان داده شده ی ساختمان به زیبایی با آبی تیره در آسمان آبی در تضاد است.
قرمز و آبی هم در چرخه ی رنگ رنگ های تعریفی هستند. سال گذشته مرکز خرید Stephen’s Green در دوبلین به رنگ های قرمز چراغانی شده بود. این در مقابل آبی تیره در ساعات آغاز شب در آسمان قرار داشت. من عاشق عکس گرفتن از شهرها در طول این ساعات از شبانه روز هستم. آبی تیره آسمان در این لحظه پس زمینه ی خیلی جذابی را به معماری شهر و چراغ ها می دهد.
مشکی خالص در هنگام دیر وقت در شب، خیلی هم با چراغ ها و نورهای شهر در تضاد نیست و گیرایی ندارد.
(15قانون فضا
قانون فضا به مسیر سوژه (سوژه ها) در عکس تان مربوط می شود که با آنها روبروست یا به سمت آن حرکت می کند. مثلاً اگر در حال عکاسی کردن از اتومبیل در حال حرکت هستید، باید فضای بیش تری در فریم در جلوی اتومبیل قرار دهید تا پشت آن! این یعنی درون فریم، فضا برای اتومبیل هست که به آن سمت برود. به مثال زیر درباره ی قایق نگاهی بیندازید.
در این تصویر، قایق در سمت چپ فریم قرار داده شده که به سمت راست در حال حرکت است. دقت کنید که چقدر فضای زیادی برای قایق در جلوی مسیر حرکت آن گذاشتیم نه در پشت آن! ما به طور ذهنی می توانیم تصور کنیم که قایق در طول این رودخانه به سمت این فضا حرکت می کند. همین طور یک نوع مالکیت موقت ناخودآگاه داریم تا به سمت جایی که شیء در حال حرکت است نگاه کنیم. اگر قایق در سمت راست فریم بود، ما را به خارج از عکس هدایت می کرد!
(16قانون چپ به راست
تئوری دیگری هم هست که می گوید ما عکس را از چپ به راست “می خوانیم”. دقیقاً به همان صورتی که یک متن ساده را می خوانیم! به همین دلیل، پیشنهاد می دهد که هر حرکت به تصویر کشیده شده در عکس باید از چپ به راست جریان یابد. همه ی اینها تا اینجا مشکلی ندارند اما فرض کنیم که بیننده اهل کشوری است که متن ها از راست به چپ خوانده می شوند مثل همین فارسی خودمان یا عربی! صادقانه بگویم من عکس های جالب زیادی دیدم که از راست به چپ هم جریان داشت!
من حتی یک بار بخاطر این واقعیت که یک زن در عکسی که من گرفته بودم از راست به چپ قدم می زد مورد انتقاد قرار گرفتم! او به من گفت که از قانون “چپ به راست” پیروی نکرده ام! من یادم آمد که این عکس را در تونس جایی که مردم از راست به چپ می خوانند گرفته ام!
تصویر بالا از قانون “چپ به راست” پیروی می کند. خانمی که در حال قدم زدن با سگ اش در باغی در پاریس است درون فریم از چپ به راست حرکت می کند. این عکس به “قانون فضا” هم وفادار مانده است. درخواهید یافت که فضای خیلی زیادی در جلوی زن (نسبت به پشت آن) قرار دارد. او فضای خیلی زیادی درون فریم دارد تا به آن سمت قدم بردارد. البته من از قانون یک سوم و “فریم درون فریم” هم برای خلق این عکس استفاده کرده بودم.
(17عناصر متعادل در صحنه
اولین دستورالعمل ترکیب بندی که در این مقاله ی آموزشی به آن پرداختیم “قانون یک سوم” بود. البته که این یعنی ما اغلب سوژه ی اصلی عکس را به گوشه ی فریم در طول یکی از خطوط شبکه ای عمودی قرار می دهیم. گاهی اوقات این می تواند موجب عدم تعادل در صحنه شود. همین طور نوعی “پوچی” را در مابقی فریم باقی می گذارد.
برای غلبه بر این، می توانید شات خود را طوری خلق کنید که سوژه ی دوم که اهمیت یا سایز کم تری هم دارد در سوی دیگر فریم جای بگیرد. این کار باعث می شود که ترکیب بندی بدون فوکوس خیلی زیاد روی سوژه ی اصلی عکس به تعادل برسد. به این عکس از چراغ خیابانی که در Pont Alexandre III پاریس قرار دارد نگاه کنید.
خود چراغ سمت چپ فریم را اشغال کرده است. برج ایفل هم در دورست ها در سمت دیگر فریم قرار گرفته است.
شاید بگویید که این برخلاف ایده ی فضای منفی که در دستورالعمل شماره ی 10 قید شد به نظر می رسد. علاوه بر این “قانون فرد” را هم نقض می کند چون ما الان تعداد عناصر زوج در صحنه داریم. همان طور که من در آغاز این مقاله ی آموزشی گفتم، هیچ قانون ترکیب بندی که نتوان آن را شکست وجود ندارد. برخی از این دستورالعمل ها یکدیگر را نقض می کنند و این هیچ مشکلی ندارد. برخی از دستورالعمل ها برای نوع خاصی از عکس ها نتیجه ی خوبی می دهند و برای مابقی این طور نیستند!
تصویر بالا در ونیز گرفته شده است. یک بار دیگر، یک چراغ خیابانی تزئینی در یک سمت فریم قرار دارد. برج کلیسا در دوردست تعادل را در سمت دیگر فریم برقرار می کند.
این یک افکت ثانویه هم روی ترکیب بندی دارد. این برج کلیسا در دوردست واضح است که در دنیای واقعی، از چراغ خیابانی خیلی بزرگ تر است. اما در عکس کوچک تر دیده می شود چون خیلی دور است. این کمک می کند تا کمی حس عمق و مقیاس به صحنه اضافه شود.
(18پهلوی هم گذاشته شدن
پهلوی هم گذاشتن، یک ابزار ترکیب بندی خیلی قدرتمند در عکاسی است. پهلوی هم گذاری (Juxtaposition) به گنجاندن دو عنصر (یا بیش تر) در یک صحنه اشاره دارد که می توانند حتی با یکدیگر در تضاد باشند و یا همدیگر را کامل کنند. هر دو رویکرد می تواند به خوبی نتیجه دهد و نقش مهمی را در بیان شدن داستان توسط عکس ایفا می کند.
به این عکس که در پاریس گرفته شده نگاهی بیندازید. در نیمه ی پائینی فریم، یک ایستگاه کتاب می بینیم که مملو از پوسترها و کلکسیون های درهم است که از بالا چیده شده اند. بالای همه ی این ها، کلیسای نتردام باشکوه دیده می شود. این گوهر معماری، برخلاف بساط کتاب فروشی ساده اما جذابی که در پایین قرار دارد نماد نظم و ساختار است. به نظر می رسند که در تضاد مستقیم به هم قرار گرفته اند اما هم چنان به خوبی در کنار هم جای گرفته اند. هر دوی آنها شهر پاریس را از جوانب مختلف نشان می دهند و از عوامل مختلف شهر داستان نقل می کنند.
تصویر بالا هم در پاریس گرفته شده اما این بار، در روستای کوچک و خوش منظره ی Meyssac در جنوب غربی آن. در این عکس، اتومبیل قدیمی Citroen 2CV در جلوی یک کافه ی معمولی فرانسوی در زمینه خیلی عالی دیده می شود. هر دو عنصر به طور عالی و بی نقص یک دیگر را کامل می کنند. مردی که پشتش را سمت ما کرده و در کافه ست، مالک خودروست و وقتی من از او پرسیدم که آیا می توانم از ماشینش عکس بگیرم خیلی متعجب شد! از من پرسید که چرا می خواهم از “آن چیزِ قدیمی” عکس بگیرم. انگار متوجه نمی شد که ناخواسته با پارک کردن خودرویش در جلوی یک کافه یک صحنه ی فرانسوی نایاب خلق کرده است.
(19 مثلث طلایی
خب، ترکیب بندی مثلث طلایی خیلی شبیه به قانون یک سوم کار می کند. بجای شبکه های چهارگوش ما فریم را با خط اریب از یک گوشه به گوشه ی دیگر جدا می کنیم. بعد دو خط دیگر هم از گوشه های دیگر به خط مورب رسم می کنیم. دو خط کوچک تر خط بزرگ را در یک زاویه ی مستقیم که در تصویر نمایش داده شده، قطع می کنند. این کار فریم را به مجموعه ای از مثلث ها تفکیک می کند. همان طور که می بینید، این راه تصویرسازی به ما کمک می کند تا عنصر “تنش پویا” را که در دستورالعمل شماره ی 6 درباره ی آن آموختیم، معرفی کنیم. مثل قانون یک سوم، ما از خطوط (در این مورد، خطوط سه گوش) برای کمک به جای گرفتن عناصر مختلف در صحنه استفاده می کنیم.
تصویر بالا، اریب های قوی را دربر می گیرد که خطوط “مثلث طلایی” را دنبال می کنند. نوری که از عبور و مرور ساطع می شود خیلی عالی، خطوط اریبی را که از گوشه ی بالای سمت راست به گوشه ی پایین سمت چپ هدایت می شود را دنبال می کنند. بالای ساختمان سمت چپ خیلی به اریب کوچک تر در همان سمت، نزدیک است. خط کوچک سمت راست، خط بزرگ تر را درگوشه ی بالای ساختمان قطع می کند.
تصویر بالا به روشی ظریف، از “قانون مثلث ها” استفاده می کند. سرهای مجسمه ها، “مثلث های ضمنی” را ایجاد می کنند. این خط ما را به سمت برج ایفل که در دوردست قرار دارد، می کشاند. خط کوچک تر سمت چپ، خط بلندتر را در نیمه ی برج ایفل قطع می کند. خط کوچک تر سمت راست، بین دو مجسمه حرکت می کند. قانون مثلث ها مثل یک راه پیچیده ی مرتب سازی عکس به نظر می رسد اما می تواند در برخی ترکیب بندی های واقعاً گیرا نتیجه دهد.
(20 نسبت طلایی (golden ratio)
golden ratio چیست؟ خب در واقع، خیلی ساده است: دو کمیت golden ratio اگر نسبت آنها دقیقاً همان نسبت مجموع شان به دو کمیت بزرگ تر باشد احتمالاً … نه یک لحظه! خب که چی؟
اگر خیلی پیچیده به نظر می رسد، شاید این فرمول ریاضی به ما کمک کند:
بیش تر گیج شدید؟
درست است که golden ratio متد ایجاد عکس می تواند در ابتدا خیلی پیچیده به نظر برسد. اما در واقعیت، خیلی هم ساده است. شبیه به نسخه ی پیچیده تر قانون یک سوم است. بجای شبکه های منظم، فریم به مجموعه ای از مربع ها تقسیم می شود که در مثال های زیر می بینید. به ” Phi Grid” هم مشهور است. می توانید از این مربع ها برای کشیدن مارپیچ هم استفاده کنید که مثل پوست (خمپاره) حلزون است. ” Fibonacci Spiral” نامیده می شود. چهارگوش ها به قرارگیری عناصر در صحنه کمک می کنند و مارپیچ ایده ی نحوه ی جریان داشتن صحنه را به ما می دهد. کمی هم شبیه به یک خط پیشروی مخفی ست.
باور شده که متد ترکیب بندی مارپیچ طلایی برای بیش از 2400 سال وجود داشته و در دوره ی یونان باستان طراحی گشته است. در بسیاری از انواع هنرها مثل معماری به عنوان راهی برای ایجاد ترکیب بندی های خالص زیبایی به طور گسترده استفاده می شده است. به خصوص در هنر رنسانس به خوبی اجرا شده است.
خب، الان من باید به چیزی اعتراف کنم. آن هم این که من هیچ وقت از روی قصد و هدف، از golden ratio برای خلق عکس استفاده نکردم. وقتی از طریق عکس هایم به گذشته نگاه می کردم، متوجه شدم که ناخودآگاه (سهواً) چند باری را از آن استفاده کرده ام.
من این عکس را در ونیز گرفتم. پل و پله های سمت چپ دایره ی بزرگی را به سمت راست اشغال می کنند. Fibonacci Spiral هم ما را از اینجا به بالای پل و در پایین به آن دو خانمی که در کنار آن نشسته اند سوق می دهد. شاید یک تصادف از روی خوش شانسی باشد اما به هرحال، نتیجه ی خوبی داشته است!
golden ratio می تواند در طرق مختلفی تنظیم شود. در این عکسی که در پراگ گرفته شده، مارپیچ ها ما را از میان پل به قلعه ی آن طرف ساحل هدایت می کند. این هم یک اتفاق خوش شانس دیگر!
بدیهی ست، غیرممکن است که همه ی این دستورالعمل های ترکیب بندی را بتوان هنگام عکس برداری در ذهن داشت! احتمالاً مغزتان ذوب می شود! با این حال، تمرین خوبی ست اگر برای استفاده از یک یا دو مورد از آنها در هر بار که برای عکاسی بیرون می روید تلاش کنید. می توانید در هر جایی که به دنبال شرایطی برای استفاده از مثلاً “فریم درون فریم” بودید یک جلسه برگزار نمایید.
پس از مدتی، درخواهید یافت که بسیاری از این دستورالعمل ها ریشته دوانده اند. به طور ذاتی و طبیعی شروع به استفاده از آنها خواهید کرد بدون اینکه راجع به آنها فکر کنید! همان طور که در golden ratio می بینید من هم حتی از یکی از آنها استفاده کرده بودم بدون این که خودم متوجه شوم!
نظرات